تیک تیک ساعت شده همدم این شبهای من ...
میدونم تو رفتی و دیگه نمیای پیش من !
دلو با خودت ببر به این سفر به راه دور ...
بعد تو دل نمیخوام تموم شد اون روزای خوب !
دلمو نرنجونی تو طول راه به ناسزا ...
آخه دل مهربونه شکستنش هم بی صدا !
میشکنه به آرومی نازک و آسون با یه حرف ...
ولی از مهربونی میخنده و میگه بخند !
غم هاشو پشت یه لبخند واست پنهون میکنه ...
تا تو شاد بشی بخندی دلشو خون میکنه !
نمیخواد برنجی از اون آخه طاقت نداره ...
غم تو بغضای بارون رو به یادش میاره !
دل نخواست برنجی از اون آخه یادش میمونه ...
بغض تو چه آتیشی توی دلش میسوزونه !
نداره توقعی از دل تو این دل من ...
فقط از دلت میخواد نرنجه از حرفای من !
غم دل زندون نساخت بخاطر رفتن تو ...
برو تا با رفتنت پایون بگیره غم تو !